روایتی متفاوت از یک دیدار صمیمی
این دیدار به مناسبت روز دانشجو است. بنابراین دانشجوها یکییکی نقدهای خود را بر مسائل بیان میکنند؛ یکی از سیاستبازی سیاستبازان در دانشگاه میگوید و یکی دیگر از ضعفهای پیدا و پنهان فلان مدیر و فلان دستگاه؛ یکی از دیو شاخدار تورم که مدام گلوی قشر مستضعف را میفشارد، یکی هم از سردرگمیهای نسل جوان در هیاهوی ایسم های ساخته دست بشر: «کاپیتالیسم، کمونیسم و …» و این آخری هم از جنبش عدالتخواهانه میگوید؛ جنبشی که تا بشر بوده و هست، دشمنان رنگارنگ بسیاری دارد از همه طیف و همه جنس!
اما آیت الله قصه ما شنونده خوبی است؛ حرفها را با صبوری و متانت خاصی میشنود. مگر نه این است که «سخنها را باید شنود؟» و این مسئله آنقدر مهم بود که حتی اسلامی ندوشن (همان نویسنده نوستالژیک کتابهای فارسی) نیز بر آن کتاب نوشت!
گرچه این حرفها خون به دل انسان میکند، اما آیت الله بازهم صبور است که به قول سعدی «صبر سیرت اهل صفاست»، گرچه حافظ رندانه نظری دیگر داده است:
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر/آری شود ولیکن به خونجگر شود!
حرف دانشجوها که تمام شد، استاد دانشگاه نیز به حرف میآید و از نابکاریهای روزگار غدار میگوید و مردمان زجرکشیدهای که سالها برای آزادی و ایستادن روی پای خود از انقلاب مشروطه تا ۲۲ بهمن ۵۷ و بلکه فراتر از مشروطه، زجرها کشیدند، غصهها خوردند، شکنجهها شدند و محرومیت ها تحمل کردند تا اینکه در بزنگاهی، خونجگری از دل ظلمت هویدا شد و اعلام کرد:
«سوی نومیدی مرو امّیدهاست/سوی تاریکی مرو خورشیدهاست.»
آِت الله دژکام میگوید انقلاب ۵۷ پیروز شد و نهال این درخت جوانه زد و جای آن دارد که با دیدن رویشهای این نهال، انسان اشک شوق از دیدگان جاری کند و بازهم با حافظ همنوا شود که خوب از نهاد انسان فریاد سر میدهد که:
رهرو منزل عشقیم و ز سَرحدّ عدم/ تا به اقلیم وجود اینهمه راه آمدهایم
آیت الله به دانشجویان میگوید شما روزهای تاریک استبداد و تکصدایی را ندیدید اما من تا حدودی آن روزها به خاطرم هست؛ فقط این را بگویم که به اینجا رسیدن به این سادگی ها هم نبود؛ هرچند که امروز هم ضعف هایی داریم و باید به فکر حل و فصل آن بود اما همه ما رهرو منزل عشقیم و باید به مسیر عزت و انسانیت و اخلاق ادامه دهیم.
آیت الله مانند خیلیها عادت ندارد هویت کاذب و خودپرستانه برای خود بسازد؛ به همین دلیل راحت حرف میزند، راحت به میان مردم کوچه و بازار میرود، در کنار جوانان در ورزشگاه، به تماشای فوتبال می نشیند و اهل قیافه گرفتن نیست؛ مردمی است، البته در عمل، نه در شعار؛ اما درعینحال یک فرد کاملاً علمی است باوجودی که علمزده نیست؛ اهل فلسفه و منطق است اما «وجهه عرفانیاش بیشتر به دل مینشیند» و همین خصوصیات است که دانشجوی حقیقتجو و هر انسان آزادهای را جذب خود میکند.
استاد دانشگاه به دانشجوها صمیمانه میگوید که راه کدام است و چاه کدام؛ و این را هم برای کسانی که فکر میکنند، طی طریق در مسیر انقلاب ساده است، میگوید که راه انقلاب، «آسفالته اتوبان» نیست وگرنه هر کسی می توانست ادعای انقلابی گری کند، بلکه پر از سنگلاخ و ناهمواری است و مَرد میخواهد که در این ره قدم بگذارد اما باوجود همه این سختیها، راه عزت و بزرگی است.
آِت الله دژکام در پایان به دانشجوها میگوید: جوانان دانشجو!
پیشینیان شما چه خوب چه بد، هر کاری که میتوانستند، کردند، حالا نوبت شماست که مسیر را ادامه دهید؛ منتظر کسی نمانید و انتظار نداشته باشید که از بیرون برای شما کاری کنند؛ آنها بستر را برای شما فراهم کردند؛ حال این گوی و این میدان؛ راه انقلاب را ادامه دهید که این مسیر هرچند دشوار اما با نیروی ایمان و جوانی به شرط داشتن روحیه محققانه و عالمانه همراه با نفس مُزکّی و روح مُصفّا، قابل دست یابی است:
عشق و شباب و رندی مجموعه مراد است/چون جمع شد معانی، گوی بیان توان زد (حافظ)
منبع: خبرگزاری فارس
دیدگاهتان را بنویسید