به بهانه حُریَّت علمی، نباید موضع اخلاق و داوری اخلاقی را کنار گذاشت
به گزارش روابط عمومی نهاد نماینده ولی فقیه در فارس و امام جمعه شیراز، متن بیانات آیت الله دژکام در درس اخلاق به شرح زیر می باشد.
در ابتدا تقدیم سلام، ادب و احترام داریم خدمت همه بزرگواران که تشریف فرما هستند.
بعضی از دوستان بزرگوار حضورا خدمتشان هستیم و اما عده قابل توجهی از دوستان هستند که از طریق فضای مجازی و وبینار در خدمتشان هستیم.
در جلسه قبل در باب بیماری های جامعه مطالبی را خدمت شما عرض کردم و گفتیم اول باید این بیماری را درمان کنیم و بعد کمالاتی را که در جامع مورد نیاز است، تلاش کنیم تا به وجود آید.
اما بیماری سومی که هفته گذشته در موردش صحبت کردیم بحث تفرقه در امت اسلامی بود. این عبارت را در کتاب شذرات المعارف خواندیم که آیت الله شاه آبادی می فرماید: (سوم، افتراق مسلمین و انفصام خیط اُخوّت از میانه ی آن ها است.)
چیزی که جامعه اسلامی را به هم پیوند می دهد اخوت ایمانی است که این اخوت متاسفانه تا حدی از بین رفته است و علت از بین رفتن اخوت را ایشان می فرماید به واسطه اختلاط با اجانب(دشمنان) است که موجب اضمحلال(نابودی) هر یک شده معاشاً و معاداً.
خب این اختلاط با اجانب که ایشان فرمودند را اگر شما در تاریخ روشنفکری ایران بررسی کنید، نفوذ فراماسونری که ظاهرا از زمان ناصرالدین شاه قاجار این مسئله در ایران ریشه دوانده است را خواهید دید.
به موازات اینکه ارتباط با بیگانگان افزایش پیدا کرده و اختلاط با آنها شده از این طرف اخوت و برادری و ارتباطات تنگاتنگ بین مومنین از بین رفته است و این مساله، خود تاریخی دارد که حتی کتابی داریم به نام تاریخ فراماسونری در ایران یا کتاب روشنفکری در ایران و کتاب غرب زدگی در ایران که کتاب مشهوری هم مرحوم جلال آل احمد به اسم غرب زدگی داشت و این ها علت این اختلاف و چندگانگی شده است به طوریکه امروز سلائق بیش از حد تصور متفاوت شده است و این خیلی ناراحت کننده و نگران کننده است.
روز گذشته در دانشگاه، شخصی مقاله ای را ارائه می کرد به این توجیه که ما در مسائل علمی باید بیطرف باشیم مثلا در خصوص رابطه نامشروع صحبت می کنند و به نحوی نهایتا جمع بندی می شود که گویی فرد زناکار، گناه و خطایی مرتکب نشده و رواج یافتن این نوع دیدگاه در جامعه ما خیلی رنج آور است.
عموما در تحلیلهای روانشناسانه و جامعهشناسانه میبینیم که تحلیلگران ما موضع اخلاقی خود را از دست داده اند. بنده در پایان آن مقاله همین نکته را عرض کردم که ما وقتی میخواهیم موضوعی را یادآوری کنیم بیطرفی و حریت علمی قضیه به این معنا نیست که ارزش اخلاقی را نادیده بگیریم.
اگر کسی رابطه نامشروع دارد و فرزند نامشروع دارد و در ادامه سقط جنین نامشروع می کند ما نباید گناه نامشروع بودن را به بهانه اینکه موضع گیری راجع به افراد است و باید بی طرف باشیم را نادیده بگیریم. این به معنی کار علمی نیست.
در مورد روابط نامشروع و فرزند نامشروع، اگر به طور مثال بیاییم و بگوییم ۵۰۰ فرزند نامشروع در شهر ما چون محل ایراد است و عدد بزرگی به حساب می آید در گزارشات تعداد را ۱۰۰ عدد اعلام کنیم این می شود انسان جانبدارانه کار کرده است و واقعیت اجتماعی را لحاظ نکرده اما چه یک مورد چه ۵۰۰ مورد ما اخلاقا مخالف این موضوع هستیم.
این مشکل متاسفانه در جامعه ما به وجود آمده است که به بهانه حریت علمی موضع اخلاقی و داوری اخلاقی را کنار می گذاریم.این نکات بسیار جزئی و دقیقی است که در جامعه ما مثل موریانه اساس ارزشهای ما را میخورد و ما حواسمان نیست.
این علم نیست این بی احترامی به اخلاق است.به این موارد باید دقت کنیم.
در جلسهی دیگری گفتهام که یک نهضت و گروه جهادی برای تحقیقات علمی و نوشتن مقالات علمی باید داشته باشیم. غرض بنده از آن سخن همین بود که کسی نیاید به بهانه بحث حُریَّت علمی جوری تلقین کند که ارزش های دینی و اخلاقی در مقالات و نوشته ها باید نادیده گرفته شود.
این مسئله ای است که اگر بتوانیم به نحوی در بحث های مراکز دانش بنیان علوم انسانی درست کنیم که طرف در روش بحث، یک روش بحث دینی و برپایه ارزش های دینی داشته باشد و تحلیل کند ما به نتایج خوبی می توانیم برسیم.یعنی حجم مقالات ما باید در زمینه علوم انسانی با پیشفرض های دینی افزایش پیدا کند.
ما ۲ مدل بحث داریم، بحث مبنایی و بحث بنایی که در مسائل تحقیقات علوم انسانی بحث عمده ما بحث مبنایی هست و اگر مبنا را اصلاح کنیم،باید بگوییم فلسفهی مبتنی بر شک و فلسفه ای که خدا در آن حضور ندارد را باید کنار بگذاریم.
این اتفاق مستقیما ربطی به روانشناسی ندارد ولی پایه و مبنا هست و اگر این مبنا را کنار گذاشتید و انسان شناسی خود را اینگونه فرض کنید که انسان در اسلام، یک ویژگی هایی دارد و به عنوان مبنا این را بپذیرید در ادامه تحلیل روانشناسی نتیجه اش هرچه باشد نگرانی ندارد چون مبنا را درست انتخاب کردید.
امروز مشکل جامعه شناسی و روانشناسی ما این است که انسانِ از خدا گریختهی پس از رنسانس را در مبنا فرض کرده یعنی انسان، محور شده است.
این مبناست و ربطی به تحقیق تجربی روانشناسی و تحقیق میدانی اجتماعی ندارد و یک مبنا هست که در علوم انسانی غربی آن را فرض کرده و مُسَلَّم اند ولی هرچه میخواهیم این مبنا را تغییر دهیم مخالفت می کنند.
ما باید این قسمت را تغییر دهیم.
به تعبیر متعارف امروزی ما می خواهیم پارادایم(مبانی همان پارادایم ها هستند) را براساس دین پایه گذاری کنیم.کتابی از آقای حسین زاده که از اساتید محترم موسسه امام خمینی مرحوم حضرت آیت الله مصباح در قم هستند تدوین شده است تحت عنوان “نقد نظریه کوهن در انقلاب های علمی”، کتابی است که انصافا امروز باید آن را بخوانیم.نمی شود شما کار تربیتی در اجتماع بکنید اما این کتاب را نخوانده باشید، مبنای ما خراب می شود. گاهی اوقات ما یک کتاب روانشناسی و علوم تربیتی مربوط به آنها را در دست میگیریم و نمی دانیم مبانی آنها با مبانی ما مخالف هستند و مبنای آنها چیز دیگری است و روش آنها را اتخاذ می کنیم و در پایان راه به نتیجه ای می رسیم که درست نیست.
چارچوب فلسفهی شک و فلسفه ای که مبتنی بر خداباوری نیست را وقتی مبنا قرار می دهید نتیجه همین می شود که می بینید.
برادران و خواهران استدعا می کنم توجه داشته باشید شما به عنوان پشتیبان های علمی جامعه هستید. اگر ما به تناسب هر موضع سیاسی، اجتماعی و اخلاقی که ارائه می شود نتوانیم به لحاظ تحلیل علمی، پشتیبانی مناسبی داشته باشیم به جایی می رسیم که همین است که می بینید یعنی هرچه می گوییم طرف مقابل نخواهد پذیرفت. تحلیل و اقناع را ما باید ایجاد کنیم و رواج دهیم.
اختلاط با اجانب که در ابتدای بحث گفتیم ریشه دارد، مشکل این نیست که ما فقط با آنها نشست و برخاست کردیم؛ ارتباط ما با تمدن اروپایی و آمریکایی آمده مبانی فلسفی، انسانشناسی و معرفتشناسی ما را تغییر داده است.
گاهی من و شمای طلبه نیز این مبانی را به کار می بریم و حرف آنها را می زنیم.این اتفاق غیر از این است که انسان دقیقا آشنا باشد و بداند حرف غلط آنها کجا هست و بگوید غلط شما را قبول نداریم. اگر حرف درست زدند، شرق و غرب ندارد و حرف حق را می پذیریم ولی اگر غلط است آن را نباید بپذیریم.
این کار به عهده شماست، روحانی بودن را وقتی می پذیریم یعنی ما نگهبان عقیده این جوانان ما هستیم.
اگر نگهبان عقیده جوانان هستید همین امروز نیز در ادامه اختلاط دو قرن اخیر، جوانان ما در فضای مجازی تلگرام و اینستاگرام با دشمنان اختلاط پیدا می کنند و اختلاط صرفا از جنبه رفتار ظاهری نیست بلکه اختلاط مبانی فکری است و شما باید با مبانی فکری مختلف آشنا شوید، رصد کنید و از مبانی غلط آنها جلوگیری کنید تا فرزندانتان مصون شوند.
در ادامه آیت الله شاه آبادی فرموده که اجتماعات مختلف المسالک موجب ضعف و اختلال است.ایشان می فرماید اگر حزب داشته باشید ولی حزب های مختلف المسالک باشد موجب ضعف است.امروز در داخل جمهوری اسلامی که نگاه می کنید می گویند حزب های اصولگرا، حزبهای اصلاح طلب و حزب های مستقل یا عدالتخواه و همه جناحها هم عقیده دارند که در درون نظام هستند. همین تفرقه و نه اختلاف سلیقه ای که در بین این احزاب هست سبب لطمه های سنگینی به کشور و ملت است و به اهدافی که در انقلاب اسلامی تعیین کردیم نمی رسیم وهمه این اتفاقات به خاطر اختلاف مسلک و مرام است و حزبها، بعضا اختلاف مسلک نیز دارند.
ما گفتیم در نظام اسلامی ولایت یعنی ارتباط همه آحاد ملت با رهبر اسلامی و اخوت یعنی ارتباط تک تک افراد مسلمان در جامعه اسلامی با یکدیگر.
این ولایت و اخوت را باید تقویت کنیم.نه اینکه این حزب یا آن حزب را تایید یا نفی کنیم. این احزاب چون مرام ها و مسالکشان مختلف میشود باعث ضعف و انحطاط میشوند و ما حواسمان باید باشد که نمی خواهیم بگوییم قانونا مانع آنها هستیم.
در باب اساس روحانیت بحث همین است که بنا نیست جایی مانند جامعه مدرسین خود، یک حزب باشد به معنای آن حزبی که جویای قدرت است؛ خیر، جامعه مدرسین تحت ولایت و با ایجاد اخوت می خواهد انسجامی در جامعه روحانیت و مومنین ایجاد کند که اهداف نظام اسلامی محقق شود.
البته موضع سیاسی دارند و باید هم داشته باشند اما موضع سیاسی آنها مثل حزب هایی که دنبال قدرت، زور و دنیا هستند نیست و هدف دنیایی نیست.
در رابطه با اساس روحانیت و تشکلهایی که به این اسم هستند نیز همین طور است. یعنی وظیفه روحانیت این نیست که بگوید ما جریانی هستیم که هدفمان این است که به قدرت برسیم بلکه ما جریانی هستیم که می خواهیم جامعه را هدایت و راهبری کنیم.
غرض ما قدرت نیست و هدف روحانیت به حکومت رسیدن و دنیا گرفتن نیست بلکه دنبال این هستیم که انحراف در جامعه اسلامی و در سیاست اسلامی جامعه رخ ندهد و مراقب باشیم و راهنمایی کنیم و دلسوزی برای مردم کنیم و این اهداف جامعه روحانیت است.
طرح صالحین بسیج نیز همین است و صالحین هم باید جامعه ای باشد که ارتباط با ولایت و اخوت در آن تقویت شود و برای هدایت جامعه خود را خرج کنیم.
هفته پیش عرض کردیم که در باب تحزب، رهبر معظم انقلاب در سخنرانی های مختلف مفصل بحث کرده اند و بنده چند نکته از مطالب رهبری عرض میکنم.
در سایت مقام معظم رهبری در قسمت سرفصل تحزب، اینگونه بیان شده است که سوالی از محضر رهبر انقلاب شده که زندگی نامه شهید مظلوم دکتر بهشتی را مطالعه میکردم و از ایشان سوالی درباره احزاب پرسیده بودند و ایشان یک تقسیم بندی جالبی کرده بودند و نظر آقای دکتر بهشتی را تفصیل داده است و در ادامه بیان کرده که قانون فعلی احزاب در ایران متضمن به این معنا نیست و شاید به همین علت باشد که بعد از سالها هنوز احزاب کارکرد اساسی خود را پیدا نکرده اند و نهایتا سوال از رهبری میپرسد که اولا نظر حضرتعالی در خصوص موضوعی که شهید بهشتی اشاره کردند چیست و ثانیا چه پیشنهادی برای خروج بحث تحزب در ایران از بن بست فعلی دارید؟
در ادامه رهبری فرمودند که اولا فرمایش شهید بهشتی احتمالا قبل از نوشتن قانون احزاب بوده است و ایشان نظرشان را مطرح کردند اما بعد که قانون نوشته شد دیگر قانون حجت است یعنی حجیت قانون در تصمیم گیری ها و اقدامات درون نظام و نظر شهید بهشتی ممکن است به عنوان یک تئوری در محافلی که قابل بحث است بحث شود ولی حجیت ندارد.
ملاک قانون است اما آنچیزی که معتبر است قانون است.
این سخنان رهبری نشان می دهد که خود مقام معظم رهبری نیز نسبت به چیزی که می خواهد بگوید قانون را حاکم می داند.
بنده در بعضی نظریه پردازی های مورد نیاز در دانشگاه همین روش رهبری را ملاک اقدام قرار داده ام و بسیار جواب داده است یعنی رهبری می فرمایند حتی خود من که بخواهم نظرم را بگویم قانون ملاک است چون ما قانون مصوب کردیم و اگر می خواهیم نظام داشته باشیم باید قانونی رفتار کنیم.
حالا ممکن است جایی باید قانون تغییر کند و ولایت فقیه یا نهادهای قانونی ذیصلاح حق دارند که بررسی کنند و دستور به تغییر قانون می دهند اما به این معنا نیست که قانون وقتی نوشته شد دیگر حجت نباشد و مادامی که قانون قانونیت دارد حجت است.
در ادامه رهبر انقلاب در پاسخ به سوال می فرماید لیکن بنده در باب حزب نظری دارم که با نظر جنابعالی (یعنی سوال کننده) ۱۰۰ درصد منطبق نیست و تفاوت هایی دارد و حالا اینکه ما با احزاب موافق و مخالف چگونه رفتار کنیم و آزاد باشند یا نباشند بحث های دیگری است که عرض کردم مرجع آن قانون است و باید سراغ قانون رویم.
بنابراین ما قانونی داریم که حجیت دارد اما آنچیزی که مطلوب است از وجه نظر مقام معظم رهبری اینگونه است که ایشان مطرح کردند که من طرفدار حزب هم بوده ام و حزب جمهوری اسلامی را هم به همین دلیل ایجاد کردیم اما این حزبی که در ایران اسلامی باید باشد غیر از حزبی است که در اروپا و آمریکا هست چون آنها غرضشان دنیاست ولی اهداف ما دنیاگرایی نیست و اگر حزبی بیاید که هدفش دنیاگرایی باشد چه اسمش اصولگرا یا اصلاح طلب باشد فرقی ندارد و اسم چیزی را تغییر نمی دهد.
دنیاگرایی را باید کنار بگذاریم. حزب اگر اسمش عدالت خواه هم که باشد و عدالت خواهی اسم قشنگی دارد ولی اگر به دنبال قدرت رسیدن و گرفتن دنیا هست، این حزب را نمی شود قبول کرد.
هیچ کدام از احزاب تحت هر عَلَمی حرکت کند اگر مثل احزاب غربی عمل کنند و غرضش این است که به پول و زور برسد و قدرت داشته باشد و هرچه آنها بگویند ولو اینکه خدا راضی نباشد بخواهد اجرا شود نباید بپذیریم.
می فرماید فلان سرمایه دار می گوید اینقدر پول می دهم و به حزب شما کمک می کنم سپس مرا در فلان کشور سفیر کنید، معلوم است که اوضاع چگونه می شود.
امروز در ستادهایی که برخی برای انتخابات تشکیل می دهند پولی که می آید و خرج می شود از کجا می آید و برای چه خرج می شود؟ ما باید مراقب این موارد باشیم.
بعد رهبری می فرمایند که بحث سفیر معین کردن، بازرس فلان جا شدن یا فلان شغل سیاسی را دادن جزء شرایط حتمی حزب بازی به شکل غربی است. امروز همین طور است و چون در ستاد فلانی بوده باید رییس فلان جا باشد چون کسی از روی ایمان کار نمی کند و از روی قرارداد کار می کند، حزب اینگونه که شد کار نمی کند.
فرموده در انتخابات شورای شهر و شهرداری ها این معیارها مطلقا معنا ندارد.
از انتخابات شورای شهرو شهرداریها شروع می شود تا به انتخابات ایالتی و کنگره و مجلس و ریاست جمهوری میرسد.
خب مردم هیچ کاره می شوند و به نحوی رایسازی می کنند و رای را می خرند و قدرت پیدا می کنند.در کشورهای غربی اینگونه است و درست نیست و نباید در ایران اینگونه باشد.
ما نباید به اینها میدان دهیم ولی متاسفانه می بینیم که در گوشه و کنار این مشکلات پیش آمده است و اگر بخواهیم این معضل را حل کنیم چقدر باید تلاش کنیم؟این کار تربیتی است.
بنده خواهش میکنم که به جمله آخر رهبری دقت کنید، انسان نسبت به این رهبر عظیم الشان باید تواضع کند.مقام معظم رهبری می فرماید اما هدف حزب نباید به دست آوردن قدرت باشد هدف باید هدایت فکری مردم به سمت آن فکر درستی باشد که خود شما به آن اعتقاد دارید .این عقیده من در خصوص تحزب است و بعد می فرماید شما آزاد هستید که قبول کنید یا خیر نپذیرید.
ولی در باب نظر علمی و تحقیقی خودشان می فرمایند مادامی که قانون نیست شما آزاد هستید اما قانونی شد قانون حجت است.
حال شما بزرگواران که به رهبر انقلاب ارادت دارید چقدر باید این فکر را جلو ببرید؟
که بگوییم ما آزادیم ولی پذیرفتیم که حرف حق همین است و در نظام جمهوری اسلامی باید همین فکر را جلو ببریم و اگر تربیت نکنیم این حرف ها بعد از مدتی غریب می ماند.خواهش بنده این است که بحث تربیتی صالحین را جدی بگیرید.
با تعامل این کار را کنید نه با دستور العمل.هدف همه این است که فکر رهبر را جلو ببریم.مجالی هست که در گروه های جهادی ارتباطات عمیق تری ایجاد کنیم و نگاه های رهبری را پیاده کنیم تا دیانت بچه ها و مسائل تربیتی آنها رشد پیدا کند و اگر این جهات تامین شد ما در گروه های جهادی برای اداره کشور نیرو تربیت می کنیم و بعد از مدتی این نیروها مدیر هستند، مدیری که کارهای تربیت صالحین عمیقا در موردش انجام شده باشد و ارتباطاتش با روحانیت و ائمه جمعه در یک قالب معنوی شکل گرفته باشد.
مطالب رهبری را دنبال کنید و این اقدامات را پیگیری کنید.ما می خواهیم در بحث معنوی در گروه های جهادی مرام معنوی رهبر انقلاب را پیاده کنیم.
دیدگاهتان را بنویسید